چهره‌ها و رسانه‌ها و بلندگوهای زیادی می‌گویند اختلاف ایران و عربستان ناشی از اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی است یا برآمده از ایدئولوژی توسعه‌طلبانه‌ی جمهوری اسلامی ایران و یا خاندان آل سعود است. عده‌ای هم مطابق معمول دست آمریکا یا اسراییل را در ماجرا می‌بینند و از توطئه‌های دیگران برای تخریب جهان اسلامی حرف می‌زنند که لابد فکر می‌کنند حالت طبیعی در آن اتحاد است و برخورد با دیگر تمدن‌ها و غلبه بر آنها. این شیوه‌ی نگرش به مسائل منطقه نه صحیح است و نه سودمند. در این شکی نیست که جمهوری اسلامی ایران و خاندان آل سعود سعی در گسترش باورها و آرمان‌هایشان در منطقه و فراتر از آن داشته‌اند. در این هم شکی نیست که اسراییل از این درگیری سود برده است. کسی هم نمی‌تواند بعد مذهبی ماجرا را انکار کند و از کنار اتهام گسترش‌طلبی شیعه از سوی عربستان به ایران و نمادسازی دفاع از حرم از سوی ایران بگذرد. اما این ها همه نتایج و جوانب درگیری ایران و عربستان هستند، و نه عامل آن.

مانند اکثریت مطلق درگیری‌ها و رقابت‌های بین‌المللی باید به تاریخ مراجعه کرد. چند دهه به عقب بازگردیم. جنگ سرد در جریان است و بین دولت‌های همسو با غرب و شرق موازنه‌ای شکننده در منطقه برقرار است: ایران پهلوی و عربستان آل سعود و ترکیه لاییک با بلوک غرب روابطی بهتر دارند، و مصر ناصری و عراق بعثی و سوریه بعثی به شوروی نزدیک‌ترند. درگیری‌ها و اختلافات شرق و غرب در منطقه در زمین‌های فرعی مثل کردستان عراق، ظفار عمان، و یمن به ظهور می‌رسند. عربستان و مصر از دو طرف درگیر در جنگ داخلی یمن شمالی جانب‌داری می‌کنند و ایران در برابر شورشیان ظفار از دولت مستقر عمان حمایت می‌کند. جنگ 1973 مصر و متحدان با اسراییل ضربه‌ای کاری به این موازنه‌ی شکننده وارد کرد.. عدم موفقیت در 1973 پایان شکوه و ابهت مصری بود که در دو دهه‌ی گذشته پرچم رهبری جهان عرب و خاورمیانه را بلند کرده بود. بعد از مرگ جمال عبدالناصر و 1973، مصر آرام آرام به حاشیه و به سمت آشتی با اسراییل و خالی گذاشتن زمین بازی رفت. ایران، ترکیه، عربستان، عراق، و سوریه برای پر کردن جای خالی مصر به رقابت پرداختند. در همین دوره است که ایران از سوی دولتمردان آمریکایی «ژاندارم منطقه» لقب می‌گیرد، و در همین دوره است که عربستان آغاز به سرمایه‌گذاری‌های عمده در غرب می‌کند و در اوپک نقشی جدی‌تر بازی می‌کند. انقلاب ایران و خروج ایران از بلوک غربی‌ها، و البته نپذیرفتن حاشیه‌نشینی بر خلاف مصر، تعداد طرف‌های رقیب را افزایش داد. دولت‌های وابسته به بلوک شرق از یک سو، دولت‌های بلوک غرب از سوی دیگر، و ایران نه شرقی نه غربی در سمت سوم میدان ایستادند.

می‌دانیم که دولت‌ها در برابر دولت‌های دیگر دو انتخاب عمده دارند. یا مثل مکزیک با آمریکا همراه می‌شوند و میزانی از نفوذ را می‌پذیرند و ستیزه‌جویی نمی‌کنند، یا مثل پاکستان در برابر هند شمشیر از رو می‌بندند و به تخاصم می‌پردازند. این تصمیم‌گیری بر اساس فاصله، قدرت و توان دولت دیگر، و مهم‌تر از همه برداشت از نیات طرف مقابل صورت می‌گیرد. دولت‌های عربی همسایه‌ی ایران، از عراق تا امارات، ایران انقلابی را به شکل دولتی دیدند که در نزدیکی آنها واقع است و قدرت کافی برای تهدید بقای آنها را دارد، و البته، نیات تهدیدآمیزی علیه بقای آنها دارد. حمله‌ی عراق به ایران یکی از گویاترین نمونه‌های تأثیر برداشت اشتباه از نیات طرف مقابل در تصمیم‌گیری است. عربستان فرصتی خوب برای تضعیف ایران دید که قدرت اصلی منطقه بود و از عراق حمایت کرد. سوریه که در سال‌های پیش از جنگ با عراق به اختلاف رسیده بود و تا آستانه‌ی درگیری پیش رفته بود، تهدیدی بسیار بزرگ‌تر از سوی عراق حس می‌کرد و طرف ایران را گرفت. ترکیه بیش از آن درگیر اختلافات و مشکلات داخلی بود که نقشی جدی در رقابت منطقه‌ای بازی کند و اصلاً سعی می‌کرد خود را از خاورمیانه جدا نشان دهد.

جنگ ایران و عراق از یک سو سبب تضعیف دو قدرت بزرگ منطقه شد، و از طرف دیگر باعث توجه بیشتر جهانی به کشورهای «باثبات» منطقه نظیر عربستان و امارات شد و موقعیتی بی‌نظیر نصیب آنها کرد. عربستان که با کمرنگ‌شدن نقش مصر در سال‌های دهه‌ی هفتاد به تدریج از سایه‌ی این کشور درآمده بود و به دنبال نقشی عمده‌تر می‌گشت، بدون صرف هزینه‌ی چندانی در جنگ عراق و ایران، به تماشای تضعیف همزمان دو رقیب اصلی‌اش نشست. جنگ داخلی لبنان و درگیری سوریه در آن میدان نیز به سوریه ضربه زده بود. رویدادهای پایان دهه‌ی 1980 و ابتدای دهه‌ی 1990 اوضاع منطقه را زیر و رو کرد. شوروی به فروپاشی رسید و جهان دوقطبی بدل به جهانی تک‌قطبی شد و حمایت عمده‌ی شوروی از متحدانش در خاورمیانه برداشته شد. عراق در اشتباهی مهلک به کویت حمله کرد و در حمله‌ی ائتلاف جهانی برای نجات کویت عملاً از اسب و اصل افتاد. سوریه از باتلاق جنگ لبنان رها شد، اما همکاری‌اش با ائتلاف جهانی سبب تغییر موضع آمریکا و دوستان در قبال سوریه نشد و سوریه در کنار دیگر مغضوبین غرب مغرور از پیروزی بر شوروی باقی ماند. دولت کلینتون تحت نفوذ لابی اسراییل روابطش با عربستان را مستحکم‌تر کرد و بر خلاف نظر مشاورانی مثل برژینسکی، استراتژی مهار همزمان ایران و عراق را در پیش گرفت. مصر تحت ریاست‌جمهوری حسنی مبارک، همچنان راه افول را در پیش گرفته بود و جنگ داخلی یمن و استمداد علی عبدالله صالح از عربستان، سبب شد یمن بعد از چند دهه نزدیکی به مصر و سوریه، دوباره به آغوش عربستان بازگردد. عراق با زیرساخت‌های تخریب شده و تحریم سنگین بین‌المللی روبه‌رو بود، ترکیه با تک تک همسایگانش به تعارض رسیده بود، و ایران مشغول بازسازی پس از جنگ، با تحریم‌های آمریکا و تهدید مرزهای شرقی به دست طالبان مواجه بود. تنها عربستان بود که از مهلکه جان سالم به در برده بود.

اوضاع در فاصله‌ی کوتاهی زیر و رو شد. همان‌قدر که چند سال آخر دهه هشتاد و اول دهه نود به سود عربستانی بود که به سمت رهبری جهان عرب، منطقه و جهان اسلام پیش می‌رفت و رقیبی جدی در برابر خود نمی‌دید، در سال‌های آخر دهه نود و سال‌های ابتدایی قرن جدید ضرباتی سنگین به عربستان وارد شد. دولت اصلاحات در ایران روی کار آمد و ایران تا حدودی از انزوا در آمد و روابط قابل توجهی با کشورهای اروپایی برقرار کرد. مقاومت نیروهای نزدیک به ایران در جنوب لبنان نتیجه داد، اسراییل وادار به پایان اشغال جنوب لبنان شد، و حزب‌الله متحد ایران قهرمان توده‌های لبنانی و عرب شد.. یازده سپتامبر سبب مطرح شدن روابط عربستان با افراط گرایان در رسانه‌های غربی شد، طالبان که نگرانی عمده‌ای در مرزهای شرقی ایران بودند به دست آمریکا سرنگون شدند. در ترکیه حزب عدالت و توسعه به روی کار آمد و سیستم ترکیه در غرب و شرق به عنوان الگویی مطلوب برای حکومت در کشورهای اسلامی مطرح شد. عربستان با حمله‌ی آمریکا به عراق حمله کرد و امیدوار بود از دولت جدید سهم ببرد اما شیعیان و کردهایی که بخش اساسی قدرت را در دست گرفتند به دلایل گوناگون در میان قدرت‌های همچنان پابرجای منطقه به ایران گرایش بیشتری داشتند و دولت جدید عراق، بر خلاف دهه‌های گذشته، در کنار ایران قرار گرفت. نزدیکی ایران و عراق، موازنه قوای منطقه را به شدت به سود ایران و به ضرر عربستان تغییر داد. در بازی تاج و تخت منطقه، عراق و سوریه و مصر و دیگر مدعیان همه به تدریج کنار رفته بودند و رژیم سعودی برای مدتی طولانی زوال ایران را به انتظار نشسته بود، اما حالا خود را با ایرانی قدرتمندتر از پیش روبه‌رو شده بود که سال‌های سختی را پشت سر گذاشته بود و به فاصله‌ی کوتاهی از شر دو دشمن بزرگ همسایه رهایی یافته بود.

از همین جا تلاش‌های عربستان و متحدان رسمی و غیررسمی‌اش برای جبران فرصت از دست رفته و ضربه زدن به ایران آغاز شد. در همین زمان بود که ملک عبدالله اردن برای اولین بار از اصطلاح «هلال شیعه» استفاده کرد و ایران را به تلاش برای بر هم زدن ثبات منطقه متهم کرد. ترور رفیق حریری و تظاهرات لبنانی‌ها علیه نیروهای سوری حاضر در لبنان، و متعاقب آن پایان حضور سوریه در لبنان، اولین ضربه به موقعیت ایران در منطقه و اولین امتیازگیری عربستان در دور جدید رقابت با ایران بود که از فردای سقوط صدام آغاز شده بود. پرونده‌ی هسته‌ای ایران هم تحت حمایت آشکار اسراییل در همین زمان آغاز شد و مانعی بزرگ برای حرکت رو به رشد ایران و امتیاز دیگری برای عربستان فراهم کرد. ملک عبدالله جای ملک فهد را در عربستان گرفت و با شعارهای اصلاحات گسترده در عربستان به دنبال بهبود تصویر عربستان در رسانه‌ها و افکار عمومی رفت. حدود یک سال بعد اسراییل با حزب‌الله لبنان وارد جنگ شد. عربستان مدعی رهبری جهان عرب، علیه حزب‌الله موضع گرفت. در تاریخ شصت ساله‌ی درگیری اعراب-اسراییل رویدادی بی‌سابقه بود. مقاومت حزب‌الله در برابر اسراییل، محبوبیتی بیش از پیش برای حزب‌الله در میان توده‌های منطقه به بار آورد. ایران با عراق، سوریه، عمان و گروه‌هایی از لبنان و فلسطین روابطی نزدیک، و با دولت‌هایی مثل ترکیه و قطر روابطی مثبت داشت. در سال 2007 برای اولین بار رییس دولت ایران در اجلاس سران شورای همکاری خلیج [فارس] شرکت کرد و از برقراری روابط مثبت گفت و حتی پیشنهاد داد پیمان‌هایی امنیتی و سیاسی بین ایران و اعضای شورا بسته شود، اما در دیداری محرمانه در سال 2008 شاه عربستان خواهان حمله‌ی آمریکا به ایران و «قطع سر مار» شد. تحریم‌های کمرشکن غرب و سازمان ملل علیه ایران و همچنین قیمت خیره‌کننده‌ی نفت موقعیت خوبی برای عربستان(و در کنارش قطر) پدید آورد تا همزمان با روزهای ناخوش ایران به سمت افزایش قدرت و نفوذ خود در منطقه برود.

ایران تحت انواع و اقسام فشارهای داخلی و خارجی سیاسی و اقتصادی قرار داشت، اما عربستان دستی باز و پرتوان برای نفوذ در منطقه داشت. ترکیه هم رشد زیادی کرده بود اما با پیش گرفتن سیاست «صفر تنش» با همسایگان، تلاشی برای قدرت‌نمایی نمی‌کرد. حمله‌ای از سوی اسراییل یا آمریکا برای «قطع سر مار» ایران کافی بود تا بازی چنددهه‌ای قدرت در منطقه به سود عربستان به پایان رسد و عربستان راهی هموار برای هژمونی در منطقه پیدا کند. اما دهه‌ی دوم قرن هم مانند دهه‌ی اول به سرعت علیه عربستان پیش رفت. اعتراضات گسترده در کشورهای عربی سبب سقوط سه متحد عربستان در قاهره، تونس و یک سال بعد در صنعا شد. دولت وابسته به عربستان در بحرین تا آستانه‌ی سقوط رفت و عربستان نگران از قدرت‌گیری معترضانی که علاقه‌ی چندانی به دولت ریاض نشان نمی‌دادند خود را ناچار از مداخله‌ی نظامی در بحرین دید. از قضای روزگار یا از سر برنامه‌ریزی، فردای آغاز مداخله‌ی عربستان سعودی در بحرین، اولین تظاهرات عمده در دمشق برگزار شد. اعتراض‌ها و بعد شورش در سوریه اولین جایی بود که عربستان و متحدان می‌توانستند ورق را به سود خود برگردانند، پس تمام حمایت ممکن را از معترضان و شورشیان سوری صورت دادند تا ضربه‌ای کاری به ایران وارد کنند و بعد از چند گام به عقب در زمین‌های مختلف، در زمین بازی با ایران یک گام به جلو بردارند. سرنگونی بشار اسد همان‌طور که بارها چهره‌های مختلف ایرانی و عربستانی و نزدیکانشان گفته‌اند، به احتمال زیاد با برخورد با حزب‌الله در لبنان ادامه پیدا می‌کرد و می‌توانست موقعیت ایران در عراق را نیز با تهدید روبه‌رو کنند. ایران تحت فشار شدید در سال‌های آخر دولت قبل که تنها دولت رسماً متحدش در منطقه را با خطر روبه‌رو می‌دید، تصمیم به حمایت از دولت سوریه گرفت و کوشید تا جلوی خروج سوریه از مجموعه‌ی دوستان ایران و ورودش به بلوک عربستان را بگیرد، و در این کار تا حد زیادی موفق بود. در واقع بر خلاف اکثر تبلیغات رسانه‌های غربی و عربی، این ایران نیست که در سوریه به دنبال تغییر موازنه‌ی قوای منطقه و «ماجراجویی» رفته است، بلکه برعکس، دقیقاً به دنبال حفظ وضعیت موجود در سوریه بوده است. دولت سوریه در تابستان 2012 تا آستانه‌ی سقوط رفت. شورشیان سوری حتی بخش‌های زیادی از پایتخت را تحت کنترل گرفتند، اما در نهایت به بیرون رانده شدند. کمتر از یک سال بعد دوباره در ایران دولتی سر کار آمد که سبب شد کشور تا حدودی از انزوا در آید و بخشی از فشارها را کنار بزند. عدم حمله‌ی آمریکا به سوریه بعد از حمله‌ی شیمیایی در حوالی دمشق و ورود پررنگ روسیه به سوری احتمال غلتیدن سوریه به دامان عربستان را به شد کاهش داد. توافق هسته‌ای ایران، تعلیق برخی تحریم‌ها و تمایل غرب به سرمایه‌گذاری در ایران و همکاری بیشتر و به رسمیت شناخته شدن تلویحی ایران به عنوان قدرت منطقه‌ای سایه‌ی جنگ را از سر ایران دور کرد. دولت نزدیک به عربستان در صنعا سقوط کرد و باعث شد عربستان نگران از قدرت‌گیری معترضانی که علاقه‌ی چندانی به دولت ریاض نشان نمی‌دادند خود را ناچار از مداخله‌ی نظامی در یمن ببیند و در این راه متحمل هزینه‌های سنگین اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک شود. بعد از توافق هسته‌ای و آغاز جنگ یمن، پارانویای عربستان به اوج رسید و بازی مخفی را کنار گذاشت و تمام توانش را به کار بست تا اتحادی گسترده علیه ایران شکل دهد و در این مسیر از ویژگی‌های قومی، مذهبی، تاریخی، و حتی مالی در دوگانه‌ی ایران-عربستان استفاده کرد، اما دیپلماسی هوشمندانه‌ی ایران تاکنون مانع از شکل‌گیری اجماع دلخواه عربستان شده است و دولت ریاض را به استیصالی کشانده است که حتی به دنبال حمایت از فرقه‌ی رجوی هم رفته است.

جهان آنارشیکی که قدرت قاهر و مطلقی برای برقراری نظام عادلانه‌ی پاداش و مجازات ندارد( و هرگز نخواهد داشت)، واحدهای ملی را وادار می‌کند بر اساس تهدیدی که از دیگر واحدها برداشت می‌کنند به دنبال افزایش قدرت و بنیه‌ی خود بروند و تلاش کنند آن‌قدر رشد کنند که دیگر واحدها نتوانند بقایشان را با تهدید مواجه کنند. رسیدن به وضعیت برتری قابل توجه در منطقه، یا در حالتی بسیار بعید رسیدن به هژمونی منطقه‌ای، ایده‌آل‌ترین وضعیتی است که یک دولت می‌تواند در جهان کنونی پیدا کند. اکثریت قریب به اتفاق تلاش‌ها و مبارزه‌ها و جنگ‌های منطقه در دهه‌های اخیر، ناشی از همین واقعیات ساده و کهن روابط بین‌الملل بوده‌اند و نه ایدئولوژی‌های مذهبی یا دخالت‌های دولت‌های بیرونی یا خباثت ذاتی دولت‌های موجود. منطقه روندی طبیعی طی کرده است و می‌شود با اطمینان خوبی مدعی شد حتی اگر رژیم پهلوی ادامه پیدا کرده بود هم در جهان پس از جنگ سرد با عربستان بر سر رهبری منطقه به اختلاف و برخورد می‌رسید و آن قدر رقابت‌های مختلف بین گروه‌های سنی و گروه‌های شیعه هست که بشود ادعاهای امثال اوباما درباره‌ی ارتباط درگیری فعلی با انشعابی 1400 ساله را به سادگی رد کرد. حکایت چهار دهه‌ی گذشته‌ی منطقه، حکایت بازی تاج و تختی بوده است که قدرت‌های مختلف برای ممانعت از برتری رقبا و رسیدن خود به رهبری در پیش گرفته‌اند و در ساختار همیشه آنارشیک جهانی، اصلاً ناچار از آن بوده‌اند. این حکایت تا وقتی قدرت‌های منطقه‌ای به برتری یکی اذعان نکنند، یا اتفاقی بسیار استثنایی مثل فروپاشی کامل نظم اروپایی در جنگ جهانی دوم رخ ندهد، ادامه خواهد داشت. در بازی تاج و تخت، یا پیروز می‌شوید یا می‌میرید. بازی خاورمیانه تفاوتی بنیادین با دیگر بازی‌های در جریان در گوشه و کنار جهان ندارد.


*این یادداشت در هفته نامه دولت و ملت منتشر شده بود.