فروپاشی شوروی، جهانی تک‌قطبی پدید آورد که عده‌ی زیادی را به سمت اعلام پیروزی نهایی سرمایه‌داری سوق داد که معروف‌ترینشان احتمالاً فرانسیس فوکویاما بود. حالا ما ناظران، و البته فرانسیس فوکویاما، می‌دانیم این ایده صحت نداشت و سرمایه‌داری به پیروزی نهایی دست نیافته بود. نتایج این‌گونه تحلیل‌ها و آن نگاه پیروزمندانه‌ی راست‌گراها به تاریخ و به رقبا، تأثیری مخرب در سیاست سال‌های بعد گذاشت. شروع ماجرا از آمریکا و کلینتون بود. پایان انحراف هم می‌تواند به لطف سندرز با کلینتون باشد.

 سخنرانی سندرز در دانشگاه آیووا، سی‌ام ژانویه

در شش انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا از 1968 تا 1988، دموکرات‌ها فقط یک بار در سال 1976 به پیروزی رسیدند و در سال‌های 1972 و 1984 شکست‌های سهمگینی را تجربه کردند. رقابت دموکرات‌ها در سال 84 رقابت سخت و شدیدی بود. والتر ماندیل نماینده‌ی جناح چپ حزب بود و گری هارت نماینده‌ی جناح میانه‌روی آن. تبلیغ‌های منفی این دو علیه همدیگر و مواجهه‌های تندشان در مناظره‌ها تاریخی است. ماندیل در انتخابات داخلی پیروز شد و به مصاف ریگان رفت و در 49 ایالت از 50 ایالت به ریگان باخت. یک سال بعد، اتاق فکری به نام «شورای رهبری دموکراتیک» با هدف فاصله دادن حزب دموکرات از چپ‌گرایی برپا شد. در انتخابات 1988 دموکرات‌ها برای سومین بار پیاپی شکستی سنگین را تجربه کردند. بیل کلینتون در سال 1990 به ریاست شورای رهبری دموکراتیک رسید و با وجود محبوبیت فوق‌العاده‌ی جورج بوش، نامزد انتخابات 1992 شد. قدرت‌نمایی کلینتون در برابر بوش و تصاحبش به کرسی ریاست‌جمهوری، تغییر عمده‌ای در وضعیت داخلی حزب دموکرات بازی کرد. قدرت و نفوذ چپ‌گرایان حزب کمتر شد و میانه‌روترهایی مثل کلینتون‌ها، ال گور و جو لیبرمن صحنه را به دست گرفتند. این باعث شد که حزب دموکرات عملاً در میانه‌ی طیف سیاست قرار گیرد و تفاوت‌های عمده‌ی میانه‌روهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه از بین برود. مثلاً می‌شود از این مورد یاد کرد که سایت «درباره‌ی مسئله»* تفاوت محسوسی بین جان هانتسمن، کاندیدای جمهوریخواه‌ها در سال 2012 و جو لیبرمن، کاندیدای معاونت ریاست‌جمهوری دموکرات‌ها در سال 2000 قائل نیست.

موفقیت خیره‌کننده‌ی بیل کلینتون، سبب تکرار تجربه‌ی حزب دموکرات آمریکا در دیگر کشورها شد. تونی بلر حزب کارگر انگلیس را به سمت میانه برد. سوسیالیست‌های آلمانی هم به جریان پیوستند. حزب سوسیالیست اسپانیا برای دومین بار در تاریخش به سمت راست حرکت کرد. سوسیالیست‌های اکثر کشورهایی اروپایی همین مسیر را در پیش گرفتند. نتیجه‌ی این تغییر ایدئولوژی را می‌شد حدس زد. سنگین شدن ترازو به سمت نیروهای مستقر در مرکز، تفاوت دو جناح را کمرنگ کرد. حزب سوسیالیست آلمان از 2005 به بعد نتوانسته است کمر راست کند. حزب کارگر انگلیس از 2007 به بعد با کاهش قابل توجه رأی‌دهنده‌ها مواجه است. سوسیالیست‌های حزب پاسوک یونان چنان سقوط کرده‌اند که در انتخابات سال گذشته احتمال داده می‌شد اصلاً راهی به پارلمان نیابند.

این نزدیکی چپ‌ها و راست‌ها و سقوط برآمده از آن، فضایی برای جریان‌های افراطی در دو منتهی الیه طیف باز می‌کند که برای رشد و نمو تنها به رهبری کاریزماتیک و ماهر نیازمند است. سیریزا و طلوع طلایی یونان، استقلال و سبز انگلیس، پودموس اسپانیا، جایگزین برای دویچلاند و چپ در آلمان، حزب ملی فرانسه، و گروه‌های مشابه، از همین فضای خالی مانده استفاده کرده‌اند. بر خلاف تصور غالب، رشد فوق العاده‌ی پودموس، سیریزا، شین فین، بلوک چپ پرتغال، چپ آلمان، و … نشانگر چرخش اروپا به چپ افراطی نیست. رشد حزب ملی فرانسه، استقلال انگلیس، جایگزین برای دویچلاند آلمان، طلوع طلایی یونان، لیگ شمالی ایتالیا، .و … هم نمود چرخش اروپا به سمت راست افراطی نیست. رشد این گروه‌ها، بازپس‌گیری جایگاه از دست رفته‌ی رأی‌دهنده‌هایی است که حزب قدیمی‌شان را از خود بیگانه می‌بینند. رأی عمده‌ی راست و چپ تفاوت خاصی نکرده است و جابه‌جایی رأی‌ها در درون مجموعه‌ها و از حزب چپ میانه به حزب چپ رادیکال اتفاق افتاده است. رأی‌دهنده‌ها تندتر نشده‌اند. این احزاب چپ هستند که میانه‌رو شده‌اند و آرایشان را دودستی تحویل چپ‌های رادیکال داده‌اند.

حرکت احزاب چپ به وسط از بیل کلینتون آغاز شد و با تونی بلر جهانی شد و در چند سال ابتدایی نتایج انتخاباتی خوبی برای آنها به همراه داشت. در درازمدت اما این تغییر جایگاه باعث شد رقابت سیاسی تا حد زیادی از معنا تهی شود و از چپ-راست به میانه‌رو-افراطی بدل شود. همین الان اکثریت رسانه‌های جریان اصلی-که در پی همین روند از چپ و راست تهی شده‌اند و همه در مرکز قرار گرفته‌اند- به دو حزب اصلی عنوان «تشکیلات سیاسی»** می‌دهند و جریان‌های تندروتر راست و چپ را با یک چوب(کلمه‌ی «افراطی») می‌رانند و ادعا می‌کنند که ثباتی که به قدرت رسیدن چهره‌های تشکیلات/سیستم در پی خواهد آورد، الزاماً بهتر از تندروی‌های جریان‌های خارج از قدرت است. در وضعیت بحرانی اقتصادی و سیاسی جهانی که به سر می‌بریم، دفاع از ثبات به صرف ثبات اشتباه نیست؛ فاجعه است.

پیروزی جرمی کوربین در انتخابات درونی حزب کارگر نوید تغییر این وضعیت و بازگشت حزب کارگر انگلیس به موقعیت سه دهه قبلش را داد. پیروزی سیریزا و کم اهمیت شدن پاسوک، صحنه‌ی سیاسی یونان را عادی کرد و رقابت راست-چپ را دوباره معنادار کرده است. شاید انتخابات درونی حزب سوسیالیست فرانسه برای انتخابات سال بعد چنین نتیجه‌ای همراه داشته باشد. در آمریکا هم وضعیت از همین قرار است. پیرمردی که فعالیت سیاسی‌اش را پنجاه سال پیش شروع کرده و افتخارش پایبندی چنددهه‌ای به مواضع‌اش است، در برابر کلینتونی قرار گرفته که دقیقاً نماد «تشکیلات» و گرایش به میانه است. گرایش بی‌نظیر جوان‌ترهای حزب دموکرات به سندرز عجیب نیست، تقاضای معمولی جوان‌ها برای بازگشت حزب دموکرات به جایی است که باید باشد. همان جوان‌هایی که در کشورهای اروپایی به سمت احزاب معروف به چپ تندرو رفته‌اند، در آمریکا از روند داخلی حزب دموکرات برای دور کردن حزب از میانه تلاش می‌کنند. آینده‌ی حزب دموکرات چه امسال کلینتون پیروز شود و چه سندرز، لابد به دست همین جوان‌ها رقم خواهد خورد و با کمرنگ‌شدن میانه‌روها رقم خواهد خورد. پیروزی سندرز بر کلینتون، وارث تمام‌عیار چرخش به میانه، رویدادی بسیار نمادین خواهد بود. این چرخش‌ها با پیروزی یک کلینتون شروع شد، و می‌تواند با شکست یک کلینتون هم به پایان می‌رسد. سندرز در دید عده‌ی زیادی یک چپ‌گرای افراطی است، اما اگر برنامه‌های سندرز را با برنامه‌های حزب دموکرات پیش از کلینتون مقایسه کنیم، مثلاً با برنامه‌ی انتخاباتی مک‌گاورن در سال 1972، سندرز چندان رادیکال به نظر نمی‌رسد. پیروزی سندرز سبب عادی شدن رقابت سیاسی در سطح جهانی و معنادار شدن دوباره‌ی رقابت چپ-راست خواهد بود.

توضیح: همزمان با نوشته شدن این یادداشت، مردم نیویورک در حال رأی دادن در انتخابات مقدماتی هستند. اگر سندرز بتواند امشب همه‌ی پیش‌بینی‌ها را باطل کند و پیروز شود، گامی بسیار بزرگ در راه بازگشت تعادل برخواهد داشت. اگر سندرز شکست بخورد، کارش برای گرفتن کلینتون بسیار سخت می‌شود، اما ایده‌ی این یادداشت پابرجا می‌ماند: موفقیت سندرز تا همین جای کار هم چشمگیر بوده است و غیر از جذب آرای فراوان جوان‌ترها و آینده‌سازان حزب دموکرات، هیلاری کلینتون را هم وادار به حرکت به سمت چپ کرده است. اگر سندرز پیروز نشود، ائتلاف گسترده‌ای که از سندرز حمایت کرده است، می‌تواند در دوره‌های آینده با قرار گرفتن در کنار ستاره‌های اصطلاحاً پیشروی حزب دموکرات مثل الیزابت وارن، مسیر بازگشت به وضعیت عادی را ادامه دهد.


* این سایت تلاش می‌کند با تهیه‌ی پایگاه داده‌ای از مواضع سیاست‌مداران آمریکایی، جایگاه آنها را در مختصات سیاسی مشخص کند.

**Establishment

***این یادداشت در هفته‌نامه دولت و ملت منتشر شده بود.