این احتمال وجود دارد که عملیات «ستون دفاعی»، نامی که اسراییلیها برای عملیاتشان انتخاب کردهاند، بدل به جنگی تمامعیار شود. اما حتی اگر این اتفاق بیفتد، این پایانی بر مشکلات اسراییل در غزه نخواهد بود. اسراییل در زمستان ۲۰۰۸[جنگ بیست و دو روزه] جنگی ویرانگر( عملیات «سرب گداخته») را به حماس تحمیل کرد و حماس همچنان بر سر قدرت است و همچنان راکتهایش را به اسراییل پرتاب میکند. در تابستان ۲۰۰۶، اسراییل به جنگ علیه حزبالله[جنگ سی و سه روزه] رفت تا موشکهایش را نابود کند و موقعیت سیاسیاش را در لبنان تضعیف کند. آن تهاجم هم شکست خورد: حزبالله موشکهای بیشتری از ۲۰۰۶ در دست دارد و نفوذش در لبنان از ۲۰۰۶ هم بیشتر شده است. ستون دفاعی نیز به همین سرنوشت منجر خواهد شد.
اسراییل میتواند به سه روش علیه حماس دست به استفاده از زور بزند. اول، اسراییل میتواند تلاش کند سازمان را با ترور رهبرانش فلج کند، مثل کشتن جعبری، دو روز پیش. این روش نتیجه نخواهد داد، زیرا خبری از کمبود نیروهای زیر دست برای جایگزینی رهبران از دست رفته نیست، و گهگاه، رهبران جدید تواناتر و خطرناکتر از پیشینیانشان هستند. اسراییلیها این را در ۱۹۹۲ فهمیدند. اسراییل عباس موسوی، رهبر حزبالله را ترور کرد تا بفهمد جانشین او حسن نصرالله، رقیبی حتی مهیبتر از موسوی است.
دوم، اسراییلیها میتوانند به غزه حمله کنند و آن را تسخیر کنند. ارتش اسراییل تقریباً به راحتی میتواند این کار را انجام دهد، حماس را از قدرت کنار زند و پایانی بر راکتهای شلیکشده از غزه باشد. اما بعد از این، باید سالیان سال غزه را اشغال کنند، زیرا در صورت ترک غزه، حماس به قدرت باز خواهد گشت، حملات راکتی ادامه خواهد یافت، و اسراییل به همان نقطهی اول برخواهد گشت.
اشغال غزه مقاومتی سخت و خونین را سبب خواهد شد، همانطور که اسراییلیها از ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ در جنوب لبنان دریافتند. بعد از ۱۸ سال اشغال، اسراییل شکست را پذیرفت و تمام نیروهایش را خارج کرد. این تجربه بود که باعث شد ارتش اسراییل در مورد جنوب لبنان در ۲۰۰۶ و دربارهی غزه در جنگ سی و سه روزه تلاشی برای اشغال طرف مقابل نکند. هیچ چیزی عوض نشده است که حملهی تمامعیار به غزه را تبدیل به جایگزینی قابل قبول کند. اشغال غزه همچنین یک و نیم میلیون فلسطینی دیگر را تحت کنترل رسمی اسراییل خواهد گذاشت و به اصطلاح «تهدید جمعیتی» را بدتر هم خواهد کرد. آریل شارون در سال ۲۰۰۵ اسراییلیها را از غزه خارج کرد تا تعداد فلسطینیهایی که زیر پرچم اسراییل زندگی میکنند را کاهش دهد. برگشتن به غزه، بازگشت به عقب استراتژیکی عظیمی خواهد بود.
گزینهی مرجح و گزینهی آخر، بمباران هوایی با هواپیما، خمپاره، موشک، توپ و راکت است. مشکل اما اینجاست که این استراتژی به خوبیای که تبلیغ میشود، جواب نمیدهد. اسراییل این استراتژی را در جنگهای بیست و دو روزه و سی و سه روزه علیه حزبالله و حماس به کار گرفت، اما هر دو گروه همچنان در قدرت، و سر تا پا به راکت و موشک مسلح هستند. مشکل بتوان تصور کرد که تحلیلگر دفاعیای در اسراییل به این نتیجه برسد که بمباران دیگری برای غزه، حماس را سرنگون کرده و شلیک راکتها را برای همیشه قطع خواهد کرد.
پس چه خبر است؟ در پایینترین سطح، اعمال اسراییل در غزه با تلاشهای اسراییل برای ایجاد اسراییل بزرگی که از رود اردن تا دریای مدیترانه را پوشش دهد گره خوردهاند. با وجود وراجیهای بیپایان دربارهی راه حل دو دولته، فلسطینیها از دولت خود برخوردار نخواهند شد. یک دلیل عمده این است که دولت نتانیاهو به شدت با دولتی فلسطینی مخالف است. نخستوزیر و متحدان سیاسیاش به شدت به اضافهکردن سرزمینهای اشغالی به دولت اسراییل پایبندند. برای انجام این کار، فلسطینیهای کرانهی باختری و غزه مجبور به زندگی در دو منطقهی تحت محاصره، شبیه به بانتوستانهای آفریقای جنوبی تحت تسلط سفیدپوستها، خواهند شد. یهودیهای اسراییلی این را خوب میفهمند: اخیراً نظرسنجیای دریافت که ۵۸ درصد آنها باور دارند اسراییل آپارتاید را علیه فلسینیها به اجرا میگذارد.
اما ایجاد اسراییل بزرگ مشکلاتی حتی بزرگتر را هم پدید خواهد آورد. علاوه بر ضربهای شدید به اعتبار اسراییل در سراسر جهان، جستجوی اسراییل بزرگ ارادهی فلسطینیها را از بین نخواهد برد. فلسطینیها بی تزلزل، مخالف اشغال و زندگی در دولت آپارتاید خواهند ماند. آنها در برابر تلاشهای اسراییل برای ممانعت از حق تعیین سرنوشتشان مقاومت خواهند کرد. اتفاقاتی که دارد در غزه میافتد، یک بعد از این مقاومت است. بعد دیگر مقاومت، برنامهی محمود عباس برای درخواست از شورای عمومی سازمان ملل برای شناسایی فلسطین به عنوان دولت غیرعضو است. این حرکت، رهبران اسراییل را نگران میکند، زیرا میتواند در نهایت به فلسطینیها این امکان را بدهد که در دیوان بینالمللی کیفری علیه اسراییل شکایت کنند. پس، رویای اسراییل بزرگ، تلآویو را مجبور میکند روشهایی برای کنترل فلسطینیها پیدا کند.
رهبران اسراییل استراتژیای دو شاخه را برای برخورد با مشکل فلسطینیشان در پیش میگیرند. اول، آنها به ایالات متحدهی آمریکا برای پوشش دیپلماتیک، مخصوصاً در سازمان ملل، اتکا میکنند. کلید حفظ این وضعیت، لابی اسراییل است که رهبران آمریکایی را برای موضعگیری به نفع اسراییل علیه فلسطینیها و عدم انجام کار خاصی برای جلوگیری از استعمار سرزمینهای اشغالشده تحت فشار میگذارد.
شاخهی دوم، مفهوم «دیوار آهنین» زئیف ژابونیتسکی است: رویکردی که در اصل خواستار کوبیدن فلسطینیها تا حد تسلیم است. ژابونیتسکی فهمیده بود که فلسطینیها در برابر تلاشهای صهیونیستها برای استعمار سرزمینشان مقاومت خواهند کرد و آنها را شکست خواهند داد. با این حال، او ادعا کرد که صهیونیستها، و نهایتاً اسراییل، میتواند فلسطینیها را با چنان شدتی مجازات کند که به این نتیجه برسند مقاومت بیش از آن بیفایده خواهد بود.
اسراییل از زمان تشکیلش در ۱۹۴۸ این استراتژی را در پییش گرفتهاست و هر دو عملیات سرب گداخته و ستون دفاعی، نمونههایی از این رویکردند. به بیان دیگر، هدف اسراییل در بمباران غزه نه سرنگون کردن حماس، و نه نابودی راکتهاست. این هر دو اهدافی غیرقابل دستیابیاند. در عوض، حملات مداوم به غزه بخشی از استراتژی بلندمدتی برای وادار کردن فلسطینیها به کنار گذاشتن پیگیری حق تعیین سرنوشتشان و پذیرش حاکمیت اسراییل در دولتی آپارتاید خواهد بود.
تعهد اسراییل به دیوار آهنی در سخنان چندبارهی رهبرانش از زمان پایان عملیات سرب گداخته مبنی بر اینکه ارتش اسراییل به غزه بازخواهد گشت و مجازات دیگری بر فلسطینیها تحمیل خواهد کرد قابل مشاهده است. اسراییلیها هرگز خیال نمیکردند که جنگ ۲۲ روزه قدرت حماس را از بین برده است. تنها سؤال این بود که مرحلهی بعدی مجازات چه زمانی آغاز خواهد شد.
زمانبندی عملیات فعلی به سادگی قابل توضیح است. اوباما تازه انتخابات دور دومش را با وجود تلاشهای آشکار نتانیاهو برای کمک به رامنی برده است. اشتباههای نخستوزیر احتمالاً به رابطهی شخصیاش با اوباما ضربه زده و شاید حتی «رابطهی ویژه»ی اسراییل با آمریکا را تهدید کند. جنگی در غزه اما واکسن خوبی برای این مسئله است، زیرا اوباما که در ماههای آینده با چالشهای جدی اقتصادی و سیاسی روبهرو خواهد شد، انتخابی غیر از حمایت کامل از اسراییل و مقصر دانستن فلسطینیها نخواهد داشت.
نخستوزیر اسراییل انتخاباتی را در ماه ژانویه پیش رو دارد و به گفتهی میچل پلیتنیک، ریسک نتانیاهو مبنی بر ارائهی لیست مشترک با حزب فاشیست «اسراییل خانهی ما» هنوز بازدهی دلخواه نتانیاهو را در نظرسنجیها نداشته است. جنگی در غزه نه تنها به نتانیاهو این امکان را میدهد که سختگیری خودش در مورد امنیت اسراییل را نشان دهد، بلکه اثر «رژه رفتن حول پرچم» را هم خواهد داشت و شانس نتانیاهو برای انتخاب مجدد را هم بهبود خواهد بخشید.
با همهی اینها، ستون دفاعی به هدف نهایی وادار کردن فلسطینیها به رها کردن پیگیری حق تعیین سرنوشتشان و پذیرش زندگی زیر پاشنهی اسراییلیها دست نخواهد یافت. این هدف هرگز قابل دستیابی نیست. فلسطینیها هرگز محدود شدن به چند تکه زمین جدا افتاده در دولتی آپارتاید را نخواهند پذیرفت. متأسفانه، این به این معنی است که ستون دفاعی، آخرین باری نخواهد بود که اسراییل دست به بمباران غزه میزند.
در بلند مدت اما، عملیاتهای بمباران ممکن است متوقف شوند، زیرا معلوم نیست اسراییل بتواند به آپارتاید ادامه دهد. در کنار مقاومت فلسطینیها، اسراییل باید با این مشکل مقابله کند که افکار عمومی جهانی، بعید است از آپارتاید حمایت کند. ایهود اولمرت در نوامبر ۲۰۰۷، در زمان نخستوزیری اش، گفت که اگر راه حل دو دولته به نتیجه نرسد، اسراییل با درگیریای شبیه به آفریقای جنوبی روبهرو خواهد شد و به محض اینکه این اتفاق بیفتد، دولت اسراییل به انتهای راه خواهد رسید. میشود انتظار داشت که رهبران اسراییل بفهمند در چه مسیری گام برمیدارند و به فلسطینیها اجازه دهند دولت خودشان را داشته باشند. اما هیچ نشانهای مبنی بر این اتفاق نیست. در عوض، اسراییل به شکل احمقانهای بر عملیاتهای نظامی مثل ستون دفاعی تکیه میکند تا ارادهی فلسطینیها را بشکند.